روایتی متفاوت از نمایشگاه گردشگری؛ سفر و سوغات با چاشنی برف

به گزارش تایمر سرگرمی، نمایشگاه های گردشگری و صنایع دستی سال جاری باوجود بارش برف با استقبال مردمی برگزار گردید؛ اما سازوکار این نمایشگاه ها چندان شباهتی به نمایشگاه های بین المللی ندارد.

روایتی متفاوت از نمایشگاه گردشگری؛ سفر و سوغات با چاشنی برف

تمام تهران یک پارچه برف است. با خودم می گویم شاید بهتر بود در خانه می ماندم و عطای نمایشگاه را به لقایش می بخشیدم. به سمت سئول که منحرف می شوم اما نظرم تغییر می نماید. انبوه درختان پوشیده با برف و هوای مه آلود صبح پنجشنبه تصاویر نوستالژیک روزهای برفی تهران را به خاطرم می آورد و ناخودآگاه فرمان خودرو را به سمت ورودی شمالی نمایشگاه بین المللی می چرخانم.

20 دقیقه ای در میان انبوه ترافیک سانتی متر به سانتی متر جلو می روم. اگرچه هر چند متر یکبار روی تابلوهای بزرگ تبلیغاتی یادآور شده اند که استفاده از پارکینگ برای عموم مردم رایگان است، اما درهای ورودی پارکینگ ها بسته است.

پس از کش و قوس های فراوان و عبور از چند ورودی هر طوری که شده خودرو را در اولین پارکینگی که اجازه ورود می دهند، می گذارم و مسیرم را به سمت نمایشگاه های گردشگری و صنایع دستی پی می گیرم. با توجه به تجربه های قبلی در مورد گم کردن محل پارک خودرو از مسئول پارکینگ می پرسم: نام پارکینگ چیست؟، می گوید: پارکینگ شماره 61.

طبق معمول در نمایشگاه بین المللی خبری از راهنما و کسی که بتوان از او آدرس پرسید نیست یا اگر هم یک چنین کسی باشد در این حال و هوای برفی خیلی تمایلی به پاسخ دادن ندارد. زمستان است و به قول مرحوم اخوان سرها در گرییبان.

اولین سالنی را که می بینم، به سمتش می روم و وارد می شوم. دم ورودی نوشته نمایشگاه کالای ایرانی. اینجا خبری از معرفی جاذبه های گردشگری یا فروش صنایع دستی نیست. دو سالن جلوتر به ورودی صنایع دستی می رسم.

محصولات چرمی به وسیله یکی از برندهای شناخته شده چرم کشور به فروش می رسند. مرد میانسالی جلوی چند کمربند چرم گاو سرش را خم می نماید و برچسب قیمت را می خواند. همین که قیمت را می بیند، انگار برق از سرش می پرد. زیرلب سوتی می کشد و دست ها را در جیب نموده و در انتهای سالن محو می گردد. نگاهی به برچسب قیمت می اندازم 670 هزار تومان برای یک کمربند چرم ساده.

فروشنده ها هم از نگاه ها می فهمند که کسی با این قیمت ها خریدار نیست و سمت بازتماشامایندگان نمی روند. دو سالن جلوتر کمی سازوکار تغییر می نماید. قیمت ها مناسب تر شده و همهمه انبوه مردم شور و حالی به فضای سالن می دهد. همه چیز در غرفه های این سالن که به صنایع دستی اختصاص داده شده، به فروش می رسد؛ از ظروف قلمکاری شده تا پارچه های سوزن دوزی و و گلیم.

باوجود آنکه اینجا قیمت ها تا حدودی مناسب تر است، کمتر دست کسی پلاستیک خرید می بینم. بیشتر حاضران نگاه می نمایند، قیمتی می گیرند و از تماشا هنرهای سنتی کشور لب به تحسین می گشایند. از یکی دو نفر می پرسم که به نظرشان چرا مردم خرید نمی نمایند؟ می گویند: قیمت اینجا هم شبیه مغازه های بیرون است و خیلی فرقی ندارد. با این همه بعضی هم مسحور تنوع بالای هنرهای سنتی شده و یکی دو خرید می نمایند.

در پاویونی که استان قزوین تدارک دیده چندین غرفه کوچک ایجاد شده که هنرمندان صنایع دستی به صورت زنده در حال خلق آثار هنری هستند. رویی یک صندلی پیرمردی نشسته و با قلم روی ظرفی آفتابه مانند می کوبد. کنارش می روم و خودم را معرفی نموده و سوال می پرسم.

جلویم بلند می گردد صندلی اش را تعارف می زند. خواهش می کنم که بنشیند و با توجه به نبود صندلی دیگر کنارش نیم خیز می ایستم. وقتی می فهمد خبرنگارم سر درد دلش باز می گردد. از اینکه 20 سال است که قلمکاری می نماید، اما بیمه نشده می گوید. همان طور که قلم می زند در مورد گران شدن مواد اولیه مس هم صحبت می نماید و اینکه معاونت صنایع دستی امکان خرید مواد اولیه مقرون به صرفه (با ارز تخصیصی) را برایش فراهم ننموده اند. حالا به ناچار وسایل مسی و فلزی دست دوم را خریده و روی آن ها کار می نماید.

با تمام این مسائل موجود از مسئولان استانی که امکان حضورش در نمایشگاه را فراهم نموده اند، قدردان است. در سالن مجاور جذب کاشی های هفت رنگی می شوم که گویی راوی فرهنگ و گذشته های دور ایران هستند. هنر سنتی که در معرض فراموشی قرار گرفته و احتیاج به برنامه ای معین برای احیا دارد. مردی حدودا 60 ساله سرش را روی کاغذ خم نموده و هنرمندانه طرح گل کاشی را ترسیم می نماید. با او هم کلام می شوم.

می گوید که غرفه به رایگان در اختیارش قرار گرفته است، اما گلایه هایی در مورد هزینه های بالای رفت و آمد از نمایشگاه تا محل اقامتش دارد. می گوید امروز هنر سنتی کاشی هفت رنگ بیشتر استادکارانش بالای 60 سال سن دارند و این هنر باید برای حفظ شدن به نسل بعد منتقل گردد.

در مورد شرایط غرفه اش که می پرسم، سر درد دلش باز می گردد. گویا سازه غیرمستحکم غرفه باعث شده که بیش از 20 میلیون تومان کاشی که به دیوار غرفه تکیه داده بوده، بیفتند و خرد خاک شیر شوند. این را خودش با یک اندوه خاصی می گوید که دلم می گیرد. می گوید قرار شده که جبران خسارت گردد، اما فعلا خبری نیست.

از سالن های صنایع دستی خارج می شوم. یک تنه درخت قطور با منبت کاری آذین شده و در گوشه حیاط نمایشگاه مورد توجه عاشقان سلفی قرار گرفته است. پشت خودروهای ونی که کانون اتومبیل رانی آورده هم سور و سات ساز و آواز به راه است.

سالن های متعددی به نمایشگاه گردشگری اختصاص داده شده است. در این میان باوجود تعداد بالای بازتماشامایندگان کسی چندان تمایلی به آشنایی با خدمات سفر و گردشگری ندارد. به جای آن بازار سلفی با غرفه های استانی که به شیوه های سنتی لباس پوشیده اند، به راه است. در غرفه خوزستان پذیرایی با قهوه عربی و نمایش عروسی عرب های خوزستان جمعیت کثیری را جذب نموده است.

پایکوبی و آواز خراسانی ها هم در نوع خودش کم هوادار ندارد. گوشه ای از یکی از سالن ها نیز بازار نقالی و شاهنامه خوانی داغ شده و پسربچه ای میله های زورخانه را در میان صدای تمبک به هوا می فرستد و با هنرمندی می گیرد.

نمایشگاه گردشگری برای مردم بیشتر جنبه تفریح دارد. جایی برای گوش دادن به آواز و موسیقی. جایی برای آشنایی بیشتر و تماشا رسوم گذشته و البته جایی برای تفریح و تفریح. کسی چندان در پی خرید خدمات سفر و گردشگری نیست و این وجهه اصلی نمایشگاه مغفول مانده است.

در حیاط نمایشگاه خانم میانسالی چندین بسته را به سختی دنبال خود می کشد. می گوید:

می شه یاری کنی اینا رو بیاری؟

سبدهایش را که می گیرم متوجه وزن بالای آن می شوم. از بالای سبد نگاهی می اندازم موز و پرتقال و رانی از سر پلاستیک ها بیرون زده است. بعد که بیشتر دقت می کنم می بینم خیلی دیگر از بازتماشامایندگان هم همین طور میوه و خوراکی که گرفته اند را دنبال خودشان می کشند.

باتمام این ها در بعضی غرفه ها نشست های تخصصی و b2b نیز برگزار می گردد و فعالان حوزه سفر و گردشگری داخلی و خارجی گفت و شنودهایی دارند. گفت و شنودهایی که با توجه به صدای بلند ساز و آواز احتمالا خیلی جدی نبوده و از دید و بازدیدهای رایج و خوش بش کردن های معمول به سختی فراتر می رود. قرار کاری این فعالان شاید بماند برای جایی دیگر.

در نهایت باید گفت نمایشگاه گردشگری و صنایع دستی بیش از آنکه محلی برای شکل گیری مذاکرات تجاری یا فروش باشد، بیشتر زنگ تفریحی برای مردم خسته ای است که برای تفریح آخر هفته به آن پناه آورده اند.

منبع: کجارو
انتشار: 10 دی 1403 بروزرسانی: 10 دی 1403 گردآورنده: funtimer.ir شناسه مطلب: 2363

به "روایتی متفاوت از نمایشگاه گردشگری؛ سفر و سوغات با چاشنی برف" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روایتی متفاوت از نمایشگاه گردشگری؛ سفر و سوغات با چاشنی برف"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید